قلاقیلغتنامه دهخداقلاقی . [ ق َ ] (اِ) فاخته را نامند، و یا طایری است مشابه آن . (فهرست مخزن الادویه ).
قولقچیلغتنامه دهخداقولقچی . [ ل ُ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نوکر و خدمتکار. (آنندراج ) (غیاث ) : قولقچی اگر سرشته ٔ آب بقاست چون ماه نوش کجی عیان از سیماست در دهر ندیدیم بغیر از قاشق خدمتکاری که دست او باشد راست . شفیع اثر (از آنن
کلاژکهلغتنامه دهخداکلاژکه . [ ک َ ژَ ک َ/ ک ِ ] (اِ) قلاب را گویند عموماً و قلابی که بدان چیزهایی که در چاه افتاده باشند برآرند، خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کلاشکه شود.