غالهلغتنامه دهخداغاله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) مزید مؤخر و علامت تصغیر باشدمانند گاله ، در کلمات ذیل : داس غاله . بزغاله . درغاله (مخفف دره غاله ). جزغاله . کنغاله . چغاله . دست
قالةلغتنامه دهخداقالة. [ ل َ ] (ع اِ) گفتار. سخن . گفتگو. || گفتگوی در شر. || زبان آوری در گفتار. (ناظم الاطباء).
قالةلغتنامه دهخداقالة. [ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قائل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قائل شود.
قاله قالهلغتنامه دهخداقاله قاله . [ ل َ ل َ ] (اِ مرکب ) در اصل قال قال بصیغه ٔ ماضی است و چون در شعر فارسی حرف آخر متحرک نمی آید جهت اظهار حرکت لام هاء به آن لاحق کرده و چنین استعما
قالهرلغتنامه دهخداقالهر. [ ] (اِخ ) دهی است از دهات کاشان از نواحی ازدهار (اردهار) که تا ابروز ده فرسنگ فاصله دارد. این ده کوهی است که از یک سوی آن قطره های آب مانند عرق از بدن م
قاله قالهلغتنامه دهخداقاله قاله . [ ل َ ل َ ] (اِ مرکب ) در اصل قال قال بصیغه ٔ ماضی است و چون در شعر فارسی حرف آخر متحرک نمی آید جهت اظهار حرکت لام هاء به آن لاحق کرده و چنین استعما
قالةلغتنامه دهخداقالة. [ ل َ ] (ع اِ) گفتار. سخن . گفتگو. || گفتگوی در شر. || زبان آوری در گفتار. (ناظم الاطباء).
قالةلغتنامه دهخداقالة. [ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قائل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قائل شود.
قالهرلغتنامه دهخداقالهر. [ ] (اِخ ) دهی است از دهات کاشان از نواحی ازدهار (اردهار) که تا ابروز ده فرسنگ فاصله دارد. این ده کوهی است که از یک سوی آن قطره های آب مانند عرق از بدن م
ذوترجملغتنامه دهخداذوترجم . [ ] (اِخ ) لقب ابن وائل بن لعورةبن قطن .قاله ابو علی الاثرم . (نقل از حاشیه ٔ المرصع خطی ).