قالقانلغتنامه دهخداقالقان . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنار رودخانه ٔ شهرستان گلپایگان . در 8هزارگزی خاور گلپایگان و 6هزارگزی خاور شوسه ٔ گلپایگان به خمین و در جلگه واقع و هوای
رباط قالقانلغتنامه دهخدارباط قالقان . [ رُ طِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان گلپایگان با 232 تن جمعیت . آب آن از قنات و چاه بدست می آید و محصول عمده ٔ آن غلات ، و صنایع دست
قازقانلغتنامه دهخداقازقان . (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. در22هزارگزی شمال خاوری فریمان و 22هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد به سرخس و در جلگه واقع ه
قازقانلغتنامه دهخداقازقان . (ترکی ، اِ) دیگ بزرگ و این ظاهراً ترکی است و بجای قاف دوم به کاف نیزآمده و خاژغان به خاء معجمه و زای فارسی نیز مستعمل . (آنندراج ). رجوع به قازغان و غا
رباط قالقانلغتنامه دهخدارباط قالقان . [ رُ طِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان گلپایگان با 232 تن جمعیت . آب آن از قنات و چاه بدست می آید و محصول عمده ٔ آن غلات ، و صنایع دست
معیدیلغتنامه دهخدامعیدی . [ م ُ ] (اِخ ) از شعرای قرن دهم عثمانی و از مردم قالقاندلن است . شاعری کثیرالشعر بود و دارای خمسه ای است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
قازغانلغتنامه دهخداقازغان . (ترکی ، اِ) دیگ مسین . (لطائف ). و در غرائب اللغات نوشته که قزغان به معنی ظرف آهنین است که در آن روغن انداخته چیزی بریان نمایند. آن را کراهی گویند. (آن
قازقانلغتنامه دهخداقازقان . (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. در22هزارگزی شمال خاوری فریمان و 22هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد به سرخس و در جلگه واقع ه
قازقانلغتنامه دهخداقازقان . (ترکی ، اِ) دیگ بزرگ و این ظاهراً ترکی است و بجای قاف دوم به کاف نیزآمده و خاژغان به خاء معجمه و زای فارسی نیز مستعمل . (آنندراج ). رجوع به قازغان و غا