قافلهسالارفرهنگ مترادف و متضاد۱. ساربان، ساروان، قافلهباشی، قافلهدار، قافلهکش، کاروانسالار ۲. رهنما، هادی
قابوسلغتنامه دهخداقابوس . (اِخ ) ابن مصعب ، فرعون سوم از فراعنه ٔ مصر که پس از مرگ ریان بن ولید عموزاده ٔ او جلوس کرد. او هم زمان با یوسف صدیق و پادشاهی ستمکار و خودکام و خونخوار
قابوسلغتنامه دهخداقابوس . (اِخ ) ابن نعمان بن منذر. آنگاه که بنی یربوع بر سر منصب ردافت نافرمانی نعمان کردند وی فرزند خود قابوس و حسان بن منذر را با لشکری از مردم حیرة و دیگران ب
قابوسلغتنامه دهخداقابوس . (اِخ ) ابن وشمگیر ملقب به شمس المعالی و مکنی به ابی الحسن از سلسله ٔ آل زیار. وی به سال 367 هَ . ق . بجای برادر خود بیستون بن وشمگیر جلوس کرد در همین سا
قاقسبوسلغتنامه دهخداقاقسبوس . [ ] (معرب ، اِ) کمون بری . (فهرست مخزن الادویه ). || شاه ترج بری . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قافنوس شود.
کزبرةالحماملغتنامه دهخداکزبرةالحمام . [ ک ُ ب َ رَ تُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) شاه تره . کمون بری . قافنوس . (یادداشت مؤلف ). شاهترج . (تحفه ) (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاه تره شود.
شاهترجلغتنامه دهخداشاهترج . [ ت َ رَ / رِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب شاه تره . شهترج . گیاهی است که برگ و دانه ٔ آن جهت خارش و جرب سودمند باشد و معنی آن سلطان البقول است . (از اقرب
قابوسلغتنامه دهخداقابوس . (اِخ ) ابن مصعب ، فرعون سوم از فراعنه ٔ مصر که پس از مرگ ریان بن ولید عموزاده ٔ او جلوس کرد. او هم زمان با یوسف صدیق و پادشاهی ستمکار و خودکام و خونخوار