قافزةلغتنامه دهخداقافزة. [ ف ِ زَ ] (ع ص ) مؤنث قافز. جهنده . (منتهی الارب ): خیل قافزة؛ اسبان تیزرو که وقت دویدن برجهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خیل قوافز نیز گویند. (منتهی
قعفزةلغتنامه دهخداقعفزة. [ ق َ ف َ زَ ] (ع مص ) هر دو زانو و ران را به هم چسبانیدن و دستها گرد زانو حلقه کرده نشستن همچو کسی که به کاری فکر و اهتمام دارد. (اقرب الموارد) (منتهی ا
قفزةدیکشنری عربی به فارسیرازک , ميوه رازک رازک زدن به , رازک بار اوردن , ابجو , افيون , لي لي کردن , روي يک پاجستن , جست وخيز کوچک کردن , رقصيدن , پرواز دادن , لنگان لنگان راه رفتن , پل
قافيةدیکشنری عربی به فارسیقافيه , پساوند , شعر , سخن قافيه دار , نظم , قافيه ساختن , هم قافيه شدن , شعر گفتن , بساوند
قافيةدیکشنری عربی به فارسیقافيه , پساوند , شعر , سخن قافيه دار , نظم , قافيه ساختن , هم قافيه شدن , شعر گفتن , بساوند