قاطیلغتنامه دهخداقاطی .(از ترکی ، ص ) مخلوط. درآمیخته . رجوع به قاتی شود.- قاطی کردن ؛ مخلوط کردن . درهم کردن . آمیختن . درآمیختن . رجوع به قاتی کردن شود.
تکلتولغتنامه دهخداتکلتو. [ ت َ ک َ ] (اِ) بمعنی خوگیر اسب . این لغت ترکی است و در مصطلحات نوشته که تکلتو خوگیر اسب که آنرا نمدزین گویند... و در چراغ هدایت بمعنی نمدزین ... (غیاث
طاقینلغتنامه دهخداطاقین . (اِ) قبای دوتائی . (دیوان البسه ٔ نظام قاری ) : اینکه در دکانها آورده اندصوف طاقین مربع بیشمار. نظام قاری (دیوان البسه ).تنم تا یافت در بر صوف طاقین سر
کلاه احمدیلغتنامه دهخداکلاه احمدی . [ ک ُ ه ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلاه منسوب به احمد : آستین را از نمد می بر به سر می نه چو تاج ور کلاه احمدی و بایزیدی نیست نیست .نظام قا
قبرسیلغتنامه دهخداقبرسی . [ ق ُ رُ سی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبرس و آن جزیره ای است در دریای روم . (الانساب سمعانی ). رجوع قبرس شود : سخن مگو به لباس ای حسود با قاری که صوف قب
کلکنهلغتنامه دهخداکلکنه . [ ] (اِ) کلکینه : گرت گذر فتد ای کلکنه سوی حمام به جان فوطه که یاد از برهنگان آری . نظام قاری .به کیش کلکنه و دین فوطه ٔ حمام که بقچه کردن سجاده عین بی