قاضی کوفیلغتنامه دهخداقاضی کوفی . (اِخ ) یعقوب بن ابراهیم بن حبیب بن حلیس بن سعدبن بحیربن معاویه ، مکنی به ابویوسف . رجوع به ابویوسف یعقوب بن ابراهیم شود.
قاضی عبدالعزیز کوفیلغتنامه دهخداقاضی عبدالعزیز کوفی . [ ع َ دُل ْ ع َ زِ ] (اِخ ) وی ازعالمان و نخستین کسی است که به سال 622 هَ . ق . قطب الدین ایبک را هنگامی که کودک بود و همراه تاجری از ترکس
قاضیفرهنگ انتشارات معین[ ع . ] (اِفا.) داور و حکم کننده . ؛تنها به ~ رفتن کنایه از: به سخن و عقیدة مخالف توجه نکردن .
قاضیلغتنامه دهخداقاضی . (ع ص ) قاض . نعت فاعلی از قضاء. داور. (فرهنگ نظام ). حکم کننده . (آنندراج ). حَکَم . فقیهی که مرافعات را موافق قوانین کلی شرع فیصله میکند. (فرهنگ نظام ).
وادعیلغتنامه دهخداوادعی . [ دِ عی ی ] (ص نسبی ) منسوب به وادعةبن عمروبن عامربن ناشج بن رافعبن مالک حاشدبن جشم بن خیوان بن نوف بن همدان که قبیله ای است از همدان و گروهی به آن منسو
قاضی عبدالعزیز کوفیلغتنامه دهخداقاضی عبدالعزیز کوفی . [ ع َ دُل ْ ع َ زِ ] (اِخ ) وی ازعالمان و نخستین کسی است که به سال 622 هَ . ق . قطب الدین ایبک را هنگامی که کودک بود و همراه تاجری از ترکس
قاضی محمدلغتنامه دهخداقاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی لیلی انصاری عامی کوفی قاضی کوفه بوده است . وی به سال 74 هَ . ق . در کوفه متولد شد و فقه را از شعبی آم
ابوهشاملغتنامه دهخداابوهشام . [ اَ هَِ ] (اِخ ) محمدبن یزیدالرفاعی الکوفی قاضی الشرقیة به بغداد. محدث است .
ابن سماکلغتنامه دهخداابن سماک . [ اِ ن ُ س َم ْ ما ] (اِخ ) ابوالعباس محمد کوفی قاضی . در زمان هارون الرشید به بغداد آمد و چندی آنجا ببود، پس از آن بکوفه مراجعت کرد. او مردی فصیح و