قاضی قزوینیلغتنامه دهخداقاضی قزوینی . [ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) وی از مردم قزوین و قاضی آن شهر بود. این بیت او راست :حسن تو ز خط رتبه ٔ اعجاز گرفته انجام تو کیفیت آغاز گرفته .(از قاموس الاع
غازی قزوینیلغتنامه دهخداغازی قزوینی . [ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) (ملا...) پدرملاخلیل قزوینی و ملا محمد باقر قزوینی که هر دو از مؤلفین بزرگ قرن یازدهم و مترجمین کتب بسیار بزبان فارسی هستند.
قاضیفرهنگ انتشارات معین[ ع . ] (اِفا.) داور و حکم کننده . ؛تنها به ~ رفتن کنایه از: به سخن و عقیدة مخالف توجه نکردن .
قاضیلغتنامه دهخداقاضی . (ع ص ) قاض . نعت فاعلی از قضاء. داور. (فرهنگ نظام ). حکم کننده . (آنندراج ). حَکَم . فقیهی که مرافعات را موافق قوانین کلی شرع فیصله میکند. (فرهنگ نظام ).
عماد قزوینیلغتنامه دهخداعماد قزوینی . [ ع ِ دِ ق َ زْ ] (اِخ ) زکریابن محمود (یا محمد)بن محمود انصاری قاضی قزوینی ، مکنی به ابویحیی یا ابوعبداﷲ و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمید
عمادالدین قزوینیلغتنامه دهخداعمادالدین قزوینی . [ع ِ دُدْ دی ن ِ ق َزْ ] (اِخ ) زکریابن محمود (یا محمد)بن محمود انصاری قاضی قزوینی ، مکنی به ابویحیی یا ابوعبداﷲ و ملقب به جمال الدین و عمادا
روح الغتنامه دهخداروح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) (قاضی ) قزوینی . عموی میرزا شرف جهان قاضی قزوین که این شخص شاید همان شرف قزوینی است . (الذریعه ذیل دیوان روح اﷲ). وی بسال 942 هَ .ق
عمادالدینلغتنامه دهخداعمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) زکریابن محمود (یا محمد)بن محمود انصاری قاضی قزوینی ، مکنی به ابویحیی یا ابوعبداﷲ و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمیدالدی
نظام الدینلغتنامه دهخدانظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ](اِخ ) (قاضی ...) عثمان قزوینی ، معروف به عثمان ماکی . از شعرای عهد الجایتو وارغون خان است و در قزوین منصب قضا داشت . او راست :صبحدم