قاسم درقلغتنامه دهخداقاسم درق . [ س ِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه . در 10هزارگزی باختر میانه و 9هزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه و 3هزارگزی خط آهن
قاسملغتنامه دهخداقاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن عثمان حریری . از طائفه حرامی و از مردم بصره و از علماء بزرگ ادب بوده است . سمعانی گوید: وی سرآمد همگنان خود بشمار میرفت
قاسملغتنامه دهخداقاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن سیار کاتب . از شاعران است . وی دارای پنجاه ورقه شعراست . (ابن الندیم چ چاپخانه ٔ رحمانیه ٔ مصر ص 234).
قاسملغتنامه دهخداقاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن حسین (ابن عبداﷲ) سمرقندی (السید الامام ). از علماء است . او راست : کتاب مبسوط ناصرالدین . (کشف الظنون چ 1943 م . ج 2 ص 1582).
شحصیمةلغتنامه دهخداشحصیمة. [ ش َ م َ ] (اِخ ) (بلندیها) شهری درقسمت یساکار بود و احتمال میرود که همان تل القاسم باشد که در وادی اردن واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).
صاحب بن عبادلغتنامه دهخداصاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که
قملغتنامه دهخداقم . [ ق ُ ] (اِخ ) از شهرهای مشهور ایران است که بیشتر با کاشان از آن نام برده میشود. طول آن 50 درجه و 53 دقیقه و عرض آن 34 درجه و 38 دقیقه است و از سطح دریا 93
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود
تبریزلغتنامه دهخداتبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب