قاسم آباد اخوانلغتنامه دهخداقاسم آباد اخوان . [ س ِ دِ اَ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام بخش ورامین شهرستان تهران . در 4هزارگزی شمال باختر ورامین متصل به راه احمدآباد و یکهزارگزی را
قاسم آبادلغتنامه دهخداقاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) (رودخانه ٔ...) یکی از رودخانه های شمال ایران که از خشکه رود تا آنجا در حدود یک فرسخ است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 39 و 2
قاسم آبادلغتنامه دهخداقاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) به کُرِه که نام دیگرآن است رجوع شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
قاسم آبادلغتنامه دهخداقاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان . در 4هزارگزی سمنان . دارای 45 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
قاسم آبادلغتنامه دهخداقاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان . در 48000گزی شمال کرمان و 6000گزی باختر راه فرعی کرمان به چترود. سکنه ٔ آن 3
قاسم آبادلغتنامه دهخداقاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران .29 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
یاقوتلغتنامه دهخدایاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون
تبریزلغتنامه دهخداتبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب
ابوالفتحلغتنامه دهخداابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و
ابوالعلاءلغتنامه دهخداابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری
تنلغتنامه دهخداتن . [ ت َ ] (اِ) بدن . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). جثه و اندام . (آنندراج ). بدن و توش و جسد و اندام و قد و قامت . (ناظم الاطباء). اوستا، تنو (جس