قارنلغتنامه دهخداقارن . [ رَ ] (اِخ ) شکل پهلوی کلمه کارن است و آن نام یکی از خاندانهای بزرگ عهد اشکانیان است که در زمان ساسانیان نیز دارای اهمیت بوده و افراد بزرگ این خاندان به
قارنلغتنامه دهخداقارن . [ رَ ] (اِخ ) (اسپهبد...) مورخان نوشته اند مال و مکنت ابومسلم را استادسیس برگرفت و از وی به چنگ سپهبد قارن افتاد. (پاورقی مجمل التواریخ و القصص ص 328). ر
قارنلغتنامه دهخداقارن . [ رَ ] (اِخ ) ابن برزمهر. نام یکی از دلاوران ایران . (ولف ص 619). به زمان بهرام گور : بیاورد هم قارن برزمهردگر راد برزین آژنگ چهر.فردوسی (شاهنامه چ بروخی
قارنلغتنامه دهخداقارن . [ رَ ] (اِخ ) ابن خورشیدبن ابوالقاسم ، برادر خورشید (512 - 540 هَ . ق .) که اسپهبد مامطیر بوده است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 194).
قارن آبادلغتنامه دهخداقارن آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهکده ای است در پنج هزارگزی از دهات اشرف . اسپهبد خورشید سپهسالاری داشت به نام قارن و دهکده ٔ مزبوربه نام اوست . (ترجمه ٔ مازندران و اس
قارن پهلولغتنامه دهخداقارن پهلو. [ رَ ن ِ پ َ ل َ ] (اِخ ) مرد بزرگی بود از طائفه ٔ پارتی اشکانی که خانواده ٔ او به نسبت به او قارنیان نامیده میشده اند. (ایران باستان ج 3 ص 2599).
قارن پهلولغتنامه دهخداقارن پهلو. [ رَ ن ِ پ َ ل َ ] (اِخ ) نام تیره ای است از خانواده ٔ اشکانی . (ایران باستان ج 3 ص 2618). از نوشته های نویسندگان ارمنستان چنین برمی آید که بعد از آر
قارن آبادلغتنامه دهخداقارن آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهکده ای است در پنج هزارگزی از دهات اشرف . اسپهبد خورشید سپهسالاری داشت به نام قارن و دهکده ٔ مزبوربه نام اوست . (ترجمه ٔ مازندران و اس
قارن پهلولغتنامه دهخداقارن پهلو. [ رَ ن ِ پ َ ل َ ] (اِخ ) مرد بزرگی بود از طائفه ٔ پارتی اشکانی که خانواده ٔ او به نسبت به او قارنیان نامیده میشده اند. (ایران باستان ج 3 ص 2599).
قارن پهلولغتنامه دهخداقارن پهلو. [ رَ ن ِ پ َ ل َ ] (اِخ ) نام تیره ای است از خانواده ٔ اشکانی . (ایران باستان ج 3 ص 2618). از نوشته های نویسندگان ارمنستان چنین برمی آید که بعد از آر
قارن وندلغتنامه دهخداقارن وند. [ رَ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای است که سوخرائیان یا قارن وند خوانده میشدند. این خاندان در جبال طبرستان تقریبا 274 سال حکومت داشتند و شروع آن از حدود50 س