قارقلی چمواژهنامه آزادیکی از روستاهای طارم استان زنجان قارقی به معنی نی قارقلی نیزار چم به معنی زمینهای کنار رود که دران شالی می کارند
قارقولی چملغتنامه دهخداقارقولی چم . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . در 30هزارگزی شمال باختری سیردان و در قسمت جنوب رودخانه ٔ قزل اوزن و سر راه ط
قارقیلغتنامه دهخداقارقی . (اِخ ) دهی است از دهستان جعفربای بخش گمیشان شهرستان گنبدقابوس . در 12هزارگزی خاور گمیشان طرفین رودخانه ٔ گرگان و دردشت واقع و هوای معتدل مرطوب مالاریایی
قاقلیلغتنامه دهخداقاقلی . [ ق ُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به قاقله .- عود قاقلی ؛ قسمی از عود بخور است . جنسی ازعود که از صنفی بهتر است و از قماری پست تر. رجوع به ترجمه ٔ فارسی ابن بط
قاقلیلغتنامه دهخداقاقلی . [ ق ُل ْ لا / ق ُ ] (معرب ،اِ) گیاهی است همچو اشنان شورمزه که شتر بچرد آن را. مدرّ بول و شیر است و از خوردن آن آب زرد روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج
قارقولی چملغتنامه دهخداقارقولی چم . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . در 30هزارگزی شمال باختری سیردان و در قسمت جنوب رودخانه ٔ قزل اوزن و سر راه ط
یوسفلغتنامه دهخدایوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن خلیل بن محمد منیر حلبی ، معروف به قارِقلی . متصوف و شاعر و در فقه و موسیقی عالم بود. به سبب تدریس در مدرسه ٔ قارلق حلب بدانجا منسوب گش
قارقیلغتنامه دهخداقارقی . (اِخ ) دهی است از دهستان جعفربای بخش گمیشان شهرستان گنبدقابوس . در 12هزارگزی خاور گمیشان طرفین رودخانه ٔ گرگان و دردشت واقع و هوای معتدل مرطوب مالاریایی
قاقلیلغتنامه دهخداقاقلی . [ ق ُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به قاقله .- عود قاقلی ؛ قسمی از عود بخور است . جنسی ازعود که از صنفی بهتر است و از قماری پست تر. رجوع به ترجمه ٔ فارسی ابن بط
قاقلیلغتنامه دهخداقاقلی . [ ق ُل ْ لا / ق ُ ] (معرب ،اِ) گیاهی است همچو اشنان شورمزه که شتر بچرد آن را. مدرّ بول و شیر است و از خوردن آن آب زرد روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج