قاربلغتنامه دهخداقارب . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن اسود. از رؤساء و بزرگان طائفه ٔ ثقیف است . (امتاع الاسماع ج 1 ص 401). وی پس از عموی خود عروةبن معتب اسلام آورد و پس از آن قوم
قاربلغتنامه دهخداقارب . [ رِ ] (ع ص ) در شب جوینده آب را. || شتر در شب قرب سیرکننده . ج ، قوارب . || (اِ) کشتی خرد که در جنب کشتی بزرگ دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کرجی . آ
غاربلغتنامه دهخداغارب . [ رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از غروب . غروب کننده . فروشونده ازآفتاب و ماه و دیگر ستاره . مقابل طالع : چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم سماک و سهیل و سها گشت غارب
غاربفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ طالع] غروبکننده.۲. دورشونده.۳. (اسم) (زیستشناسی) شانه؛ دوش.
قارب مزعنفدیکشنری عربی به فارسیسطح صاف يا موربي که در اثر حرکت اب از خلا ل ان بحرکت وعکس العمل درايد و غالبابشکل پرده يا باله ايست
سطح صاف یا موربی که در اثر حرکت اب از خلا ل ان بحرکت وعکس العمل دراید و غالبابشکل پرده یا باله ایستدیکشنری فارسی به عربیقارب مزعنف