قعرانلغتنامه دهخداقعران . [ ق َ ] (ع ص ) (اناء...)ظرفی که در آن چیزی به اندازه ٔ پوشش ته آن باشد. (اقرب الموارد). آوند که در تک آن چیزی اندک باشد. || آوند مغاک . (آنندراج ). رجوع
غارانلغتنامه دهخداغاران . (ع اِ) تثنیه ٔ غار (در حال رفعی ). دهن و فرج ، یا فرج و شکم . || هر دو استخوان که چشم خانه است . (منتهی الارب ).
قارانیلغتنامه دهخداقارانی . (اِخ ) فرح بن سهیل بن فرح ، از اهل مصر. وی از عبداﷲبن وهب روایت کند. در محرم سال 238 هَ . ق . وفات یافت . (سمعانی ).
قاراندودلغتنامه دهخداقاراندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) خم یا چیز دیگری که قیر بر آن مالیده باشند: خم قاراندود.
قارانیلغتنامه دهخداقارانی . (اِخ ) فرح بن سهیل بن فرح ، از اهل مصر. وی از عبداﷲبن وهب روایت کند. در محرم سال 238 هَ . ق . وفات یافت . (سمعانی ).
قاراندودلغتنامه دهخداقاراندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) خم یا چیز دیگری که قیر بر آن مالیده باشند: خم قاراندود.
دنلغتنامه دهخدادن . [ دَن ن / دَ ] (از ع ، اِ) خُم بزرگ قاراندود و یا درازتر از سبو یا کوچکتر از آن ، و بر زمین ایستادن نتواند مگر جایی برای آن بکنند. ج ، دنان . (ازمنتهی الار
شتارلغتنامه دهخداشتار. [ ش ِ ] (اِخ ) نقب ... نقبی است در کوهی از کوههای سراة بین ارض بلقاء و مدینه در سمت مشرق طریق الحاج و منتهی میشود به یک زمین وسیع پرگیاه . و کوههای قاران