قادرآبادلغتنامه دهخداقادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش زابلی شهرستان سراوان در پنج هزارگزی باختر زابلی و کنار راه مالرو زابلی به ایرانشهر و در جلگه واقع و هوای آن گرم و مالاریا
قادرآبادلغتنامه دهخداقادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) چشمه ای است از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان . (مرآت البلدان ج 4 ص 243).
قادرآبادلغتنامه دهخداقادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوپار بخش ماهان شهرستان کرمان در 18هزارگزی باختر ماهان و در هزارگزی راه فرعی ماهان به جوپار واقع است و10 تن سکنه
قادرآبادلغتنامه دهخداقادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ریگان بخش فهرج شهرستان بم در 35هزارگزی جنوب خاوری فهرج و 25هزارگزی راه فرعی خاش به بم واقع است و55 تن سکنه دارد.
قادرآبادلغتنامه دهخداقادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان . در 14هزارگزی باختر سعیدآباد و چهارهزارگزی باختر راه مالرو بهرام آباد به کرمان
چشمه قادرآبادلغتنامه دهخداچشمه قادرآباد. [ چ َ م َ دِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 243).
قدرآبادلغتنامه دهخداقدرآباد. [ ق َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گردیان بخش شاهپور شهرستان خوی . واقع در 22000 گزی جنوب باختری شاهپور و 8هزارگزی جنوب راه ارابه رو چهریق . محلی است
چشمه قادرآبادلغتنامه دهخداچشمه قادرآباد. [ چ َ م َ دِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 243).
دیدگانلغتنامه دهخدادیدگان . (اِخ ) نام محلی کنار راه آباده و شیراز میان آجدادو قادرآباد در 735700گزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
گرشوللغتنامه دهخداگرشول . [ گ َ] (اِخ ) نام محلی است در کنار راه آباده و شیراز میان قادرآباد و سعادت آباد واقع در 762700گزی طهران .
قنقری بالالغتنامه دهخداقنقری بالا. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) (علیا) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔبخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . حدود و مشخصات آن : از شمال گردنه کولی کش و دهستان سورمق
مشهد مرغابلغتنامه دهخدامشهد مرغاب . [ م َ هََ دِ م ُ ] (اِخ ) جمعیت آن بالغ بر سه هزار نفر میشود. مرکزش به اسم مرغاب و از قصباتش ده نو، قادرآباد، کردشول ، و مشهد ام النبی است . (جغراف