قاترلغتنامه دهخداقاتر. [ ت ِ ] (اِ) قاطر. بغل است که آن را استر نامند و به هندی چخر. (فهرست مخزن الادویه ).
قاترلغتنامه دهخداقاتر. [ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قتر. کسی که نفقه را بر عیال تنگ گیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لحم قاتر؛ گوشت پخته شده در دیگ که بوی آن پراکنده و منت
نیکونشستلغتنامه دهخدانیکونشست . [ ن ِ ش َ ] (ص مرکب ) که برای نشستن راحت و هموار و مناسب باشد: قاتر؛پالان و زین نیکوساخت و نیکونشست . (از منتهی الارب ).
نیکوساختلغتنامه دهخدانیکوساخت . (ن مف مرکب / ص مرکب ) خوش ساخت . که با مهارت و ظریف و زیبا ساخته شده است : قاتر؛ پالان و زین نیکوساخت . (از منتهی الارب ).
تنگ گیرلغتنامه دهخداتنگ گیر. [ ت َ ] (نف مرکب ) ممسک و کم خرج و کسی که فشار سخت دهد. (از ناظم الاطباء). سخت گیر: معطب ؛ مرد تنگ گیر بر عیال . مقتر،قاتر؛ تنگ گیر بر عیال و غیره . (م