قابل درکدیکشنری فارسی به انگلیسیcognizable, comprehensible, evident, intelligible, palpable, plain, understandable
قابل درکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ک، مفهوم، قابلفهم، فهمیدنی، دریافتنی، معقول، عقلایی، همهفهم، عامهفهم، ساده، ملموس، آسان معلوم، روشن، واضح، عریان، شفاف، صریح خ
قابل درک بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ] قابل درک بودن، خوانا بودن، معقولبودن آسان بودن شناخته بودن