باراجلغتنامه دهخداباراج . (اِ) دایه و قابله را گویند. (آنندراج ). قابله و ماما و پازاج . (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 1ورق 154 شود. مصحف پازاج است . رجوع به پازاج شود.
ناف بر خوشی زدنلغتنامه دهخداناف بر خوشی زدن . [ ب َ خوَ / خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آن است که اگر ماماچه در وقت بریدن ناف طفل نوزائیده خوشحال باشد و به خوشحالی ببرد آن طفل پیوسته خوشوقت بوده
واردنلغتنامه دهخداواردن . [ دَ ] (اِ) واردان . وردنه . چوبی است که دو سر آن باریک و میان گنده می باشد و خمیر نان را بدان پهن سازند و عربان ثوینا میگویند. (از برهان ) (از آنندراج
معتلفةلغتنامه دهخدامعتلفة. [ م ُ ت َ ل ِ ف َ ] (ع ص ، اِ) دایه که در پارسی آن را مام ناف خوانند، کلمه ٔ مستعاری است . (از منتهی الارب ). ماما و مام ناف . (ناظم الاطباء). قابله و آ
مانافلغتنامه دهخداماناف . (اِ مرکب ) ماماچه را گویند و به عربی قابله خوانند. (برهان ). به معنی مام ناف . (آنندراج ). ماماچه و قابله . (ناظم الاطباء). مخفف مام ناف . (حاشیه ٔ برها