قابیاءلغتنامه دهخداقابیاء. (ع ص ) ناکس . (آنندراج ). || بنوقابیاء؛ گردآیندگان در میکده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هم پیاله . سبوکشان خمخانه : تلمیذش با ابوعلی بنوقابیا. (دره ٔ ن
قاصعاءلغتنامه دهخداقاصعاء. [ ص ِ ] (ع اِ) سوراخ کلاکموش که بدان درون خانه درآید. (ناظم الاطباء). سوراخ موش دشتی . (مهذب الاسماء). ج ، قواصع. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء).
قابعلغتنامه دهخداقابع. [ ب ِ ] (ع ص ) تاسه زده . (منتهی الارب ). || کسی که از ماندگی نفس وی قطع شود. (ناظم الاطباء).
قاباخلغتنامه دهخداقاباخ .(اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز در شش هزارگزی شمال کبود گنبد واقع است . سرزمین آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . 19 تن سکنه دارد. م
قابیاءلغتنامه دهخداقابیاء. (ع ص ) ناکس . (آنندراج ). || بنوقابیاء؛ گردآیندگان در میکده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هم پیاله . سبوکشان خمخانه : تلمیذش با ابوعلی بنوقابیا. (دره ٔ ن
قاصعاءلغتنامه دهخداقاصعاء. [ ص ِ ] (ع اِ) سوراخ کلاکموش که بدان درون خانه درآید. (ناظم الاطباء). سوراخ موش دشتی . (مهذب الاسماء). ج ، قواصع. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء).
قصاعةلغتنامه دهخداقصاعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) قاصعاء، و آن سوراخ موش صحرائی است که از آن داخل میشود. (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
تقصیعلغتنامه دهخداتقصیع. [ ت َ ] (ع مص ) برآوردن کلاکموش خاک را از قاصعاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فرو نشانیدن آب تشنگی کسی را و تسکین دادن