لغتنامه دهخدا
پیفه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) چوبی باشد پوسیده در ولایت خوزستان و آنرا بجای آتشگیره بکار برند یعنی با سنگ چخماق آتش در آن زنند.(برهان ). چوب پوسیده که در خوزستان بجای آتشگیره برچخماق زنند. (آنندراج ). پد. پود. بد. بود. خف . حراق . قو. قاو. چوبی ب