1389 مدخل
فیم . [ ف َی ْ ی ِ] (ع ص ) مرد سخت و توانا. ج ، فیوم . (منتهی الارب ).
فاصل
فیماروس . (معرب ، اِ) به یونانی حب الصنم است . (مخزن الادویه ).
فیمان .(اِخ ) قریه ای است در نزدیکی مرو. (معجم البلدان ).
فیمون . [ ف َ ] (اِخ ) نامی باشد که به دروغ به عذرا گذاشته بودند. (برهان ).
فیمابین . [ ب َ ] (ع ق مرکب ) (از: فی + ما + بین ) آنچه در میان است .
تسکین دهنده
thlipsis
thlingchadinne
thingleet
جنس Thlaspi
فیماتا
فیمارا
فیملانین