tagدیکشنری انگلیسی به فارسیبرچسب، علامت، پلاک، سوش، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، تهلیل، مثال یا گفته مبتذل، برچسب زدن، علامت زدن، ضمیمه کردن، ضمیمه شدن به، اتیکت چسباندن به، بدنبال آور
کاه و کوهلغتنامه دهخداکاه و کوه . [ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در مقام عدم تناسب و تقابل بکار رود، چون خرد و بزرگ ، ریز و درشت ، فیل و فنجان و چیزهائی که با هم در کیفیت و کمیت در
فیللغتنامه دهخدافیل . (معرب ، اِ) پیل . پستانداری است عظیم الجثه که راسته ٔ خاصی بنام راسته ٔ فیلان را به وجود می آورد. در راسته ٔ فیلان امروز فقط دو گونه موجود است ، یکی فیل آ
حجةالاسلام شفتیلغتنامه دهخداحجةالاسلام شفتی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ش َ ] (اِخ ) سیدمحمد باقربن تقی موسوی النسب شفتی رشتی الاصل اصفهانی الموطن والمدفن . از اعاظم علمای اواخر امامیه ، ف
طاق بستانلغتنامه دهخداطاق بستان . [ ق ِ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاهان بین گاوبنده و کرمانشاهان ، در 143000 گزی سنندج و 7500 گزی کرمانشاهان . در این محل قریب به سی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن بر