فیلخلغتنامه دهخدافیلخ . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) سنگ آسیا، یا یکی از دو سنگ آسیای آب و دست . زیرین از آن هر دو. (از منتهی الارب ).
فیلخانهلغتنامه دهخدافیلخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پیلخانه . (فرهنگ فارسی معین ). جایی که در آن پیل ها را نگهداری می کنند. پیل بند. فیلبند : گوسفند از بیم آتش خود را در فیلخانه
فیلخانهلغتنامه دهخدافیلخانه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 265 سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغراف
فیلخانهلغتنامه دهخدافیلخانه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 35 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغراف
فیلخوارلغتنامه دهخدافیلخوار.[ خوا / خا ] (نف مرکب ) پیلخوار. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه فیل را تواند خورد. پیل خوارنده : ابر هزبرگون و تماسیح فیلخوار...منوچهری .
فیلخانهلغتنامه دهخدافیلخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پیلخانه . (فرهنگ فارسی معین ). جایی که در آن پیل ها را نگهداری می کنند. پیل بند. فیلبند : گوسفند از بیم آتش خود را در فیلخانه
فیلخانهلغتنامه دهخدافیلخانه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 265 سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغراف
فیلخانهلغتنامه دهخدافیلخانه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 35 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغراف
فیلخوارلغتنامه دهخدافیلخوار.[ خوا / خا ] (نف مرکب ) پیلخوار. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه فیل را تواند خورد. پیل خوارنده : ابر هزبرگون و تماسیح فیلخوار...منوچهری .
گود زنبورک خانهلغتنامه دهخداگود زنبورک خانه . [ گُو دِ زَم ْ رَ ن ِ ] (اِخ ) نام محل گودافتاده ای در جنوب تهران . (یادداشت مؤلف ). شاه طهماسب صفوی دستور داد تا گرد تهران خندقی حفر کنند، و