فیلالغتنامه دهخدافیلا. (یونانی ، ص ) به لغت یونانی به معنی دوستدار باشد. (برهان ). رجوع به فیلسوف شود.
فیلائونلغتنامه دهخدافیلائون . [ ئُن ْ ] (اِخ ) برادر شاه سالامین در زمان خشایارشا بوده که به قول هرودوت در بحریه ٔ آن روز ایران صاحب نفوذ بوده است . (از ایران باستان پیرنیا ص 793).
فیلابلغتنامه دهخدافیلاب . (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکهنه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان قوچان که دارای 359 تن سکنه است . آب آن از قنات و رودخانه و محصول عمده اش غله ، انگور و کاردستی مرد
فیلاخصلغتنامه دهخدافیلاخص . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش جلگه ٔ شهرستان گلپایگان که دارای 771تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات است . (از فرهنگ جغراف
فیلاسوفلغتنامه دهخدافیلاسوف . [ سُف ْ ] (یونانی ، ص ، اِ) به لغت یونانی دوستدار حکمت ، چه فیلا دوستدار وسوف حکمت را گویند. (برهان ). رجوع به فیلسوف شود.