فیفی لاموسلغتنامه دهخدافیفی لاموس . [ ] (معرب ، اِ) بخور مریم است که نوعی از عرطنیثا باشد. (فهرست مخزن الادویه ).
فیفی عطرلوسلغتنامه دهخدافیفی عطرلوس . [ ] (معرب ، اِ) عدس جبلی است که عدس المر باشد. (فهرست مخزن الادویه ).
فیفلغتنامه دهخدافیف . [ ف َ ] (اِخ ) یا فیف الریح . جای معروفی است در بلندیهای نجد و مربوط به روزی از ایام معروف عرب است (معجم البلدان )، که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بود
فیفلغتنامه دهخدافیف . [ ف َ] (ع ص ، اِ) جای برابر و هموار. (منتهی الارب ). مکان مستوی . (اقرب الموارد). || بیابان بی آب . || زمین مختلف الریاح . ج ، افیاف ، فیوف . (منتهی الارب
مندورولغتنامه دهخدامندورو. [ م َ دُ رُ ] (اِخ ) جزیره ای است در مجمعالجزایر فیلی پین که 313300 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
مندانائولغتنامه دهخدامندانائو. [ م َ ءُ ] (اِخ ) میندانائو. بزرگترین جزیره از مجمعالجزایر فیلی پین که در جنوب شرقی لوسون واقع است و 97970متر مربع وسعت و 500000 تن سکنه دارد. سرزمینی
لشکریلغتنامه دهخدالشکری . [ ل َ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران دیلم که با سپاهیان خود به اصفهان حمله برد و همانجا به دست کیغلغ کشته شد. در ترجمه ٔ محاسن اصفهان آمده : لشکری رئیس
ملانزیلغتنامه دهخداملانزی . [ م ِ ن ِ ] (اِخ ) جزایر سیاهان . در تقسیمات اقیانوسیه شامل گینه ٔ جدید، مجمعالجزایر بیسمارک ، جزایر سلیمان ، کالدونی جدید، هبرید جدید، جزایر فیجی و مج
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الغفاریة. قال ابوعمر کانت تخرج مع النبی (ص ) فی مغازیه تداوی الجرحی و تقوم علی المرضی حدیثها ان النبی (ص ) قال لعائشة هذا علی اول الناس