فیشفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] (اِ.) 1 - کاغذهایی در اندازه های کوچک که مطالب را روی آن می نویسند تا بعداً تنظیم و مرتب کنند. 2 - ورقه ای کاغذی یا مقوایی که روی آن مشخصات کتاب را نویس
فیشلغتنامه دهخدافیش . (فرانسوی ، اِ) کاغذ یا مقوایی که مطلبی روی آن یادداشت شود تا بعداً مورد استفاده قرار گیرد. معمولاً فیشها را به ترتیب الفبائی تنظیم کنند و در جعبه های مخصو
تندرستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ی، سلامت، سلامتی، صحتمزاج، عافیت، بهداشت، بنیه، استقامت، قدرت، طراوت، شادابی بهداشت، پیشگیری فیت بودن سلامت غذا، گوارایی شفا، بهبود، بهبودی،
لبنلغتنامه دهخدالبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی
غذامرلغتنامه دهخداغذامر. [ غ ُ م ِ ](ع ص ) آب بسیار. (منتهی الارب ). این لغت در اقرب الموارد نیامده است و در حاشیه ٔ تاج العروس چاپی در ذیل غذمرة گوید: هنا زیادة فی نسخ المتن ، ن
خوردیلغتنامه دهخداخوردی . [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) غذاهای آبدار. شوربا. (ناظم الاطباء). مرقه . (السامی فی الاسامی ). شورباج . آبگوشت . (یادداشت بخط مؤلف ) : هر دوان عاشقان بی مزه ا
اغذیلغتنامه دهخدااغذی . [ اَ ذا ](ع ن تف ) غذادهنده تر. مغذی تر. (یادداشت بخط مؤلف ): قال الجالینوس : هو [ ای البلوط ] اغذی من جمیعالحبوب . (قانون ابن سینا مقاله ٔ ثانیه از کتا