فیحاءلغتنامه دهخدافیحاء. [ ف َ ] (ع ص ) مؤنث افیح . (اقرب الموارد): ارض فیحاء؛ زمین فراخ . || آشام با توابل . || سرای فراخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فیحاءواژهنامه آزاد(فَیْحاءْ)؛ سرزمین وسیع؛ خانۀ فراخ. صفت شهر دمشق در سوریه، بصره در عراق، و طرابلس در لیبی است.
فصحاءلغتنامه دهخدافصحاء. [ ف ُ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فصیح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فصحا و فصیح شود.
فیحانلغتنامه دهخدافیحان . [ ف َ ی َ ] (ع مص ) دمیدن بوی مشک . || جوشیدن دیگ . || خون برآوردن زخم . || فراخ شدن تاراج . (منتهی الارب ). رجوع به فیاح و فیح و فوح شود.
فیفاءلغتنامه دهخدافیفاء. [ ف َ ] (ع ص ، اِ) بیابان فراخ و بی آب . ج ، فیافی . (منتهی الارب ). بیابانی که آب در آن نیست . || جای مستوی . (اقرب الموارد). رجوع به فیف شود.
فیحقلغتنامه دهخدافیحق . [ ف َ ح َ ] (ع ص ) ارض فیحق ؛ زمین فراخ . (منتهی الارب ). رجوع به فیحاء شود.
قساطلیلغتنامه دهخداقساطلی . [ ق َ طِ ] (اِخ ) نعمان بن عبده بن یوسف دمشقی . از دانشمندان است . او راست : الروضة الغناء فی دمشق الفیحاء؛ این کتاب مشتمل بر ملخص اخبار دمشق و آثار آن
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابورجاء و ملقب به آلُه بمعنی عقاب . مافروخی او را از معاصرین خود و از کتّاب و مردان علم و ادب اصفهان شمرده . و ابیات ذیل
یاسین الخطیبلغتنامه دهخدایاسین الخطیب . [ نُل ْ خ َ ] (اِخ ) یاسین بن خیراﷲ خطیب عمری (1157-1210 هَ . ق .) مورخی است از علماء و ادباء و شعرای موصل برادر وی (محمد امین ) در منهل الاولیاء