فکستنیواژهنامه آزادبه معنای به درد نخور ، غیر قابل استفاده تلفظ:فَکَستَنی اصل واژه:فَکَسَنی رجوع شود به:فَکَسَنی
فکسنیلغتنامه دهخدافکسنی . [ ف َ ک َ س َ ] (ص ) در تداول عوام ، بی ارج . ناچیز. (یادداشت مؤلف ). معمولاً لوازم و اشیاء ازکارافتاده و کهنه را گویند.
فکسنیلغتنامه دهخدافکسنی . [ ف َ ک َ س َ ] (ص ) در تداول عوام ، بی ارج . ناچیز. (یادداشت مؤلف ). معمولاً لوازم و اشیاء ازکارافتاده و کهنه را گویند.
فرسودهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اسقاط، فکسنی ۲. پوسیده، رمیم ۳. خسته، کسل، وامانده ۴. ضعیف، فرتوت، ناتوان ۵. خلق، ژنده، کهنه، مستعمل، مندرس