فوهاتفرهنگ فارسی معین(فُ وَّ) [ ع . ] (اِ.) ج . فُوُهه . 1 - دهانه کوه ، راه ، رودخانه . 2 - شورش ، غوغا.
فهودلغتنامه دهخدافهود. [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یوزان : آنچه لایق اردو بوده با حرم فرستادند و قومی به اصحاب فهود و جوارح دادند. (جهانگشای جوینی ).
فهدرلغتنامه دهخدافهدر. [ ف ُ دُ ] (ع ص ) نوجوان پرگوشت پرجوانی . (منتهی الارب ). مقلوب فرهد است . (اقرب الموارد). رجوع به فرهذ و فوهد شود.