فولةلغتنامه دهخدافولة. [ ل َ ] (ع اِ) یکی از باقلی و نخود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فول شود.
فیولةلغتنامه دهخدافیولة. [ ف ُ ل َ ] (ع مص ) خطا کردن رای و ضعیف و سست گردیدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سست رای شدن . (آنندراج ). || (اِمص )ضعف رأی . گویند: و ماکنت احب ان اری فی رأیک فیالة و فیولة. (از اقرب الموارد). رجوع به فیالة شود.
چفالهلغتنامه دهخداچفاله . [ چ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) فوج و خیل مرغان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). جوق و خیل مرغان . (جهانگیری ). تبدیل جغاله است ، که صاحب برهان چنانکه رسم اوست مکرر کرده . (انجمن آرا). فوج و گروه مرغان . (ناظم الاطباء). جغاله و جفاله <span class
فالحلغتنامه دهخدافالح . [ ل ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 60 هزارگزی شمال خاوری ایذه واقع است . جایی کوهستانی ، معتدل و دارای 290 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ، محصول عمده اش غلات و شغل اهال
قرنفولةلغتنامه دهخداقرنفولة. [ ق َ رَ ل َ ] (ع اِ) یکی قرنفول . (اقرب الموارد). رجوع به قرنفلة و قرنفل شود.
مسفولةلغتنامه دهخدامسفولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) مقابل معلوَّه ؛ یاء مسفوله ، تاء معلوة. (یادداشت مرحوم دهخدا).
طفولةلغتنامه دهخداطفولة. [ طُ ل َ ] (ع مص ) نرم و نازپرورده گردیدن . || خرد و ریزه شدن . (منتهی الارب ).