فولادکلالغتنامه دهخدافولادکلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان شاهی که دارای 130 تن سکنه است .آب آن از نهر شاهرود و رودخانه ٔ تالار و محصول عمده اش غله و صیفی است . (از
فولادلغتنامه دهخدافولاد. (معرب ، اِ) پولاد. آهنی است که از 2 تا 2/5 درصد زغال همراه دارد و آن را ازچدن به دست آورند. رنگ فولاد از آهن تیره تر و جنس آن به مراتب سخت تر است و اگر آ
فولادفرهنگ انتشارات معین[ معر. ] (اِ.) = پولاد: آلیاژی سخت که مادة اصلی آن آهن و مقدار کمی کربن است . 2 - گرز.
کلاهخودلغتنامه دهخداکلاهخود. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) کله خود. خود. کلاهی از آهن ، فولاد یا فلز دیگر که سپاهیان بر سر گذارند. مغفر.(فرهنگ فارسی معین ). پوششی از چرمهای مخصوص و پخته شده ی
ستیلغتنامه دهخداستی . [ س َ ] (اِ) فولاد و آهن . (برهان ) (غیاث ). آهنی سخت بود مانند پولاد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). آهن و پولاد (آنندراج ) : زمین چون ستی بینی و آب رودبگیرد فرا
پولادلغتنامه دهخداپولاد. (اِ) آهن خشکه و آبدار که شمشیر و جز آن کنند و معرب آن فولاد است . مصاص الحدید المنقی من خبثه . (المعرب جوالیقی ص 247). آهن ناب پاک . یلب . (منتهی الارب )
بالاتجنلغتنامه دهخدابالاتجن . [ ت َ ج َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان قائم شهر است . این دهستان در جنوب باختری قائم شهر بین رودخانه ٔ تالار و رودخانه ٔ بابل واقع
مشتهلغتنامه دهخدامشته . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) (از: «مشت » + «ه »، پسوند نسبت و تشبیه ). پهلوی «موستک » (مشت ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دسته ٔ هر چیز را گویند عموماً همچو دسته