فوللغتنامه دهخدافول . (معرب ، اِ) معرب از آرامی فل و فلی . باقلا. || فول سودانی ؛ پسته ٔ زمینی . || فول صوته ؛ لوبیای چینی . (فرهنگ فارسی معین ). || نخود یا دانه ٔ دیگر مر اهل
فول شهریارلغتنامه دهخدافول شهریار. [ ش َهَْ رْ ] (اِخ ) رباطی بوده است در فارس که در کنار رباط صلاح الدین در دشت رون واقع بوده است . (از نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن صص 134 - 185).
فولرسلغتنامه دهخدافولرس . [ فول ْ ل ِ ] (اِخ ) از ایران شناسان آلمانی است . (یادداشت مؤلف ). وی فرهنگی فارسی به لاتینی تهیه کرده و در آن لغات دساتیری منقول از برهان را مشخص کرده
فولةلغتنامه دهخدافولة. [ ل َ ] (ع اِ) یکی از باقلی و نخود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فول شود.