فوز کردنلغتنامه دهخدافوز کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) غلبه کردن . (از صحاح الفرس ) : به مرو شاهجان باشی تو آنگه که اینجا لشکر سرما کند فوز. سوزنی .رجوع به فوز شود.
فیوزfuseواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در مدارهای الکتریکی که در هنگام افزایش بیشازحد جریان، با قطع مدار، ایمنی آن را تأمین کند
فاز پراکندهdisperse phase, dispersed phaseواژههای مصوب فرهنگستانفازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد
ولتاژ فازphase voltage, phase-element voltageواژههای مصوب فرهنگستانولتاژ بین دو سر یک عنصر فاز (phase element)
فوزلغتنامه دهخدافوز. (اِ) اطراف و پیرامون دهان را گویند از جانب بیرون ، خواه از انسان و خواه حیوان دیگر باشد. گرداگرد دهن . پوز. (فرهنگ فارسی معین ). فوزه . پتفوز. || هجوم و غلبه را نیز گویند. (برهان ) : به مرو شاهجان باشی تو آنگه که اینجا لشکر سرماکند فوز.<br
فوزلغتنامه دهخدافوز. (اِخ ) دهی است از بخش راور شهرستان کرمان که دارای 750 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات و کاردستی مردم بافتن کرباس و قالیچه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فوزلغتنامه دهخدافوز. [ ف َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). هلاک گردیدن و مردن . || بردن چیزی را. (منتهی الارب ). || فیروزی یافتن به نیکی و خیر. || رَستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) نجات و رهائی .- سفینه ٔ فوز ؛ کشتی نجات <span class="
فوزدیکشنری عربی به فارسیبردن , پيروز شدن , فاتح شدن , غلبه يافتن بر , بدست اوردن , تحصيل کردن , فتح , پيروزي , برد , برنده , دلکش , فريبنده , فتح و ظفر
درازپتفوزلغتنامه دهخدادرازپتفوز. [ دِ پ َ ] (ص مرکب ) پوزه دراز. سلعام . (منتهی الارب ). رجوع به درازپوزه شود.
پیفوزلغتنامه دهخداپیفوز. [ پ َ / پ ِ] (اِ مرکب ) پوزه . پوز. بتفوز. رجوع به پتفوز شود. غمامة؛ پیفوز بند. (صراح ). رجوع به پتفوز بند شود.
فوزلغتنامه دهخدافوز. (اِ) اطراف و پیرامون دهان را گویند از جانب بیرون ، خواه از انسان و خواه حیوان دیگر باشد. گرداگرد دهن . پوز. (فرهنگ فارسی معین ). فوزه . پتفوز. || هجوم و غلبه را نیز گویند. (برهان ) : به مرو شاهجان باشی تو آنگه که اینجا لشکر سرماکند فوز.<br
فوزلغتنامه دهخدافوز. (اِخ ) دهی است از بخش راور شهرستان کرمان که دارای 750 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات و کاردستی مردم بافتن کرباس و قالیچه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).