فوزیلغتنامه دهخدافوزی . [ ف َ / فُو ] (ص نسبی ) فیروزمند. (آنندراج ). رجوع به فوز شود. || منسوب به فوز، که گویا از قرای حمص است . (سمعانی ).
تعادل فازیphase equilibriaواژههای مصوب فرهنگستانارتباط تعادلی بین فازهای مختلف یک مادۀ شیمیایی در فشار و دما و ترکیببندیهای مختلف
همدوسی فازیphase coherenceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی همدوسی که در آن اختلاف فاز میان دو یا چند موج وابسته به زمان نیست
فوزیدنلغتنامه دهخدافوزیدن . [ دَ ] (مص ) آروغ زدن . (یادداشت مؤلف ).- برفوزیدن ؛ باد از سینه برون دادن : شبان تاری بیدار چاکر از غم عشق گهی بگرید و گاهی به ریش برفوزد.رجوع به فوز شود.
حسین فوزیلغتنامه دهخداحسین فوزی . [ ح ُ س َ ف َ ] (اِخ ) او راست : السراج الوهاج عن ذکر العوائد و حقوق الزواج که در 1310 هَ . ق . 1892/ م . تألیف کرده است . (معجم المؤلفین از فهرست کتابخانه ٔ ازهر ج 6<
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ فوزی . او راست : حاشیه بر دررالاحکام تألیف محمدبن فرامرز رسالت فی الخط.
فَازَفرهنگ واژگان قرآنکامياب شد (کلمه فوز به معناي رسيدن به مقصود است ، و اگر بهشت را پيروزي و فوزي عظيم خوانده ، بدين جهت است که آخرين سعادتي است که آدمي بدان نائل ميشود .)
فَوْزاًفرهنگ واژگان قرآنرسيدن و دست يافتن به آرزو- کاميابي (کلمه فوز به معناي رسيدن به مقصود است ، و اگر بهشت را پيروزي و فوزي عظيم خوانده ، بدين جهت است که آخرين سعادتي است که آدمي بدان نائل ميشود .)
فوزیدنلغتنامه دهخدافوزیدن . [ دَ ] (مص ) آروغ زدن . (یادداشت مؤلف ).- برفوزیدن ؛ باد از سینه برون دادن : شبان تاری بیدار چاکر از غم عشق گهی بگرید و گاهی به ریش برفوزد.رجوع به فوز شود.
حسین فوزیلغتنامه دهخداحسین فوزی . [ ح ُ س َ ف َ ] (اِخ ) او راست : السراج الوهاج عن ذکر العوائد و حقوق الزواج که در 1310 هَ . ق . 1892/ م . تألیف کرده است . (معجم المؤلفین از فهرست کتابخانه ٔ ازهر ج 6<