فوریالغتنامه دهخدافوریا. (اِخ ) از ژنس های معروف روم بود که افراد آن نخست از سرزمین لاسیوم به روم آمده بودند. (فوستل دو کولانژ).
فوراًلغتنامه دهخدافوراً. [ ف َ رَن ْ ] (ع ق ) بشتاب . دروقت . دردم . بی درنگ . حالی . درحال . درساعت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فور شود.
فورادیکشنری فارسی به انگلیسیaway, directly, forthwith, hereupon, immediate, immediately, instantaneously, instantly, on-the-spot, outright, presto, promptly, readily, soon, spontaneously, straightaway, straightway
فوریلغتنامه دهخدافوری . (اِخ ) قومی است از خرخیز اندر مشرق خرخیز که با دیگر خرخیزیان نیامیزند و مردم خوارند و بی رحم و زبان ایشان دیگر خرخیزیان ندانند و چون وحش اند. (حدود العالم ). به عقیده ٔ عوام رومیان اولیه فوری ها هستند که اجنه و پریان دوزخ بودند ولی بزودی با فرینی های یونان تطبیق شدند و