فورکلغتنامه دهخدافورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که دارای 1098 تن سکنه است . آب آن ازقنات و محصول عمده اش غله ، شلغم ، چغندر و کار دستی مردم قالی بافی
فورکلغتنامه دهخدافورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که دارای دوهزار تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش خرما، مرکبات و غله است . (از فرهنگ ج
فورکلغتنامه دهخدافورک . [ رَ ] (اِخ ) نام جد خاندانی است . (سمعانی ). از نامهای ایرانی است . (مؤلف ).
فورکلغتنامه دهخدافورک . [ رَ ] (اِخ ) نام دختر رای کنوج که از رایان و پادشاهان عظیم الشأن هندوستان بوده ، و فورک در حباله ٔ بهرام گور بوده . (برهان ). شاید از پور فارسی به معنی
ابن فورکلغتنامه دهخداابن فورک . [ اِ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن حسن بن فورک ، ملقب به استاد، از مردم اصفهان . ادیب نحوی و متکلم . بنابه درخواست مردم نیشابور بدان شهر شد و در آنجا
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و
طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573
فورکلغتنامه دهخدافورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که دارای 1098 تن سکنه است . آب آن ازقنات و محصول عمده اش غله ، شلغم ، چغندر و کار دستی مردم قالی بافی
فورکلغتنامه دهخدافورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که دارای دوهزار تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش خرما، مرکبات و غله است . (از فرهنگ ج
فورکلغتنامه دهخدافورک . [ رَ ] (اِخ ) نام جد خاندانی است . (سمعانی ). از نامهای ایرانی است . (مؤلف ).