فوراًفرهنگ مترادف و متضادآنی، بزودی، بلادرنگ، بلافاصله، بیتامل، بیدرنگ، درحال، سریعاً، فیالحال، فیالفور
فورادیکشنری فارسی به انگلیسیaway, directly, forthwith, hereupon, immediate, immediately, instantaneously, instantly, on-the-spot, outright, presto, promptly, readily, soon, spontaneously,
گئوماتلغتنامه دهخداگئومات . [ گ ِ ] (اِخ ) گوماتا. غاصب تاج و تخت هخامنشی که در زمان مسافرت کمبوجیه پسر کوروش بزرگ به مصر خود را بنام بردیا برادر پادشاه معرفی و سلطنت را غصب کرد.
قانون اساسیلغتنامه دهخداقانون اساسی . [ ن ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قانون یک سلسله قواعدی است که شکل حکومت و سازمان قوای سه گانه ٔ کشور و امتیازات و تکالیف افراد را نسبت بدولت بیا
ارد اوللغتنامه دهخداارد اول . [ اُ رُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) پادشاه اشکانی . این شاه پس از برادربتخت سلطنت تمام ایران نشست . در باب سنه ٔ جلوس او اختلاف است بعضی 56 و برخی 55 ق . م .
اردشیر دوملغتنامه دهخدااردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب ع
پسامتیک سوملغتنامه دهخداپسامتیک سوم . [ پْسا / پ ِ م ِ ک ِس ِوْ وُ ] (اِخ ) مؤلفین قدیم وی را پسامنیت نیز نامیده اند. او فرعون مصر بود و بسال 525 ق .م . چون ایرانیان بر مصر دست یافتند