فواتلغتنامه دهخدافوات .[ ف َ ] (ع مص ) درگذشتن . (غیاث ): موت الفوات ؛ مرگ ناگهانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : آنچنان که بر سرت مرغی بودکز فواتش جان تو لرزان شود. مولوی
فواتفرهنگ انتشارات معین(فَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .)مردن ، درگذشتن . 2 - گذشتن زمان انجام کاری . 3 - (اِمص .) مرگ ، نیستی . 4 - از دست رفتن فرصت .
فواتحلغتنامه دهخدافواتح . [ ف َ ت ِ] (ع اِ) ج ِ فاتحة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- فواتح سُوَر ؛ کلماتی که سوره های قرآن به آنها آغاز شود، مانند: یس ،الم ، صم ، کهیعص و... (ا
فواتحلغتنامه دهخدافواتح . [ ف َ ت ِ] (ع اِ) ج ِ فاتحة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- فواتح سُوَر ؛ کلماتی که سوره های قرآن به آنها آغاز شود، مانند: یس ،الم ، صم ، کهیعص و... (ا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن موسی الفوات . مؤلف حبیب السیر آرد: در روضةالصفا از احمدبن محمدبن موسی بن الفوات منقولست که گفت : پدرم در سلک عمال احمدبن الخص
فلاتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتار: ◻︎ تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته / تار تار پود پود اندر فلات آن فوات (رودکی۱: ۷۰).
صوریلغتنامه دهخداصوری . (اِخ ) محمدبن علی بن محمدبن حباب صوری . مؤلف فوات الوفیات آرد: وی شاعری فصیح بود و در سن قریب هفتادسالگی در طرابلس بسال 463 هَ . ق . درگذشت . (فوات الوف