26 فرهنگ

566 مدخل


فهمیدن

fahmidan

۱. درک کردن؛ دریافتن.
۲. پی‌ بردن.
۳. (مصدر لازم) فهم داشتن.
۴. (مصدر لازم) حس کردن.

دانستن

۱. ادراک، دانستن، درک کردن، دریافتن، شناختن
۲. آگاهییافتن، مطلعشدن، واقفشدن
۳. احساس کردن، باخبرشدن، بوبردن، خبردارشدن

apprehend, compass, comprehend, conceive, digest, discover, follow, get, make, penetrate, pierce, read, realize, see, take, tell, understand