جبرائیللغتنامه دهخداجبرائیل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع ، از اطباء حاذق و ماهر از مردم جندیشابور که در خدمت هارون الرشید و خلفاء بعد از وی بود. او تألیفات بس
نیک نامیلغتنامه دهخدانیک نامی . (حامص مرکب ) حسن شهرت . خوش نامی . نیک نام بودن : جز از نیک نامی و فرهنگ و دادز رفتار گیتی مگیرید یاد. فردوسی (شاهنامه ج 3 ص 19).به آسایش و نیک نامی
حاذقلغتنامه دهخداحاذق . [ ذِ ] (اِخ ) یکی از اطبا و شعرای پارسی گوی هند است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن گوید: حکیم محمد اسحاق بن علی حسین از اجله ٔ سادات قصبه ٔموهان مضاف بدارالامار
دلداریلغتنامه دهخدادلداری . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلدار. معشوقگی . معشوق بودن . محبوب بودن : ز دلداری دلی بی بهر بودش ز بی یاری شکر چون زهر بودش . نظامی .دلت گرچه به د
باخلغتنامه دهخداباخ . (اِخ ) یوهان سباستین (1685 - 1750). باخ ، نام خانواده ای آلمانی است که در هنر موسیقی شهرت بسزائی داشتند و مشهورترین آنان یوهان سباستین میباشد که آثار موسی