فنگلغتنامه دهخدافنگ . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که دارای 295 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصولش غله ،چغندر و لوبیاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فنگلغتنامه دهخدافنگ .[ ف َ ] (اِ) زالو. زلو. (فرهنگ فارسی معین ). کرمی بود بزرگ و سبز، گاه دراز شود و گاه کوتاه . (اسدی ). خونجو. زالو. زلو. زرو. (یادداشت مؤلف ) : بماندستم دل
رژیلغتنامه دهخدارژی . [ رِ ] (اِخ ) به زمان صدارت میرزا حسینخان مشیرالدوله امتیاز راه آهن به دولت انگلیس داده شده بود که به موقع اجرا نرسید و این معامله همیشه مورد بحث و ادعای
تاکتیکلغتنامه دهخداتاکتیک . (فرانسوی ، اِ) فن بکار انداختن لشکر در حضور دشمن ، این لفظ از زبان فرانسه است و در فارسی مستعمل ، لیکن هنوز جزو زبان فارسی نشده است . (فرهنگ نظام ). تع
دفع انداختنلغتنامه دهخدادفع انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . بتأخیر انداختن : سیصد و پنجاه و نه فن او را در آموخت مگر یک فن که در تعلیم او دفع انداختی و تأخیر کردی .