فنون گمراهسازی ناوبریmeaconing techniquesواژههای مصوب فرهنگستانفنونی که با استفاده از آنها نشانکها/ سیگنالهای ارسالی از دستگاه هدایت رادیویی دریافت میشود و با تغییر زاویه، جهت فریب خلبان، دوباره به سمت آن فرستاده میشود
فونون آکوستیکیacoustic phononواژههای مصوب فرهنگستانکوانتوم متناظر با ارتعاشات شاخۀ آکوستیکی شبکۀ بلور
فنونلغتنامه دهخدافنون . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها. || آداب و اصول : نگار خویش را گفتم نگارانیم من در فنون عشق جاهل . منوچهری . || انواع . اقسام : ای در اصول ف
فنونلغتنامه دهخدافنون . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها. || آداب و اصول : نگار خویش را گفتم نگارانیم من در فنون عشق جاهل . منوچهری . || انواع . اقسام : ای در اصول ف
زیفنونلغتنامه دهخدازیفنون . (اِخ ) شهری است که عذرا را در آن شهر میخواستند بکشند و او گریخت وفرار کرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به زیغنون شود.
فنونلغتنامه دهخدافنون . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها. || آداب و اصول : نگار خویش را گفتم نگارانیم من در فنون عشق جاهل . منوچهری . || انواع . اقسام : ای در اصول ف
ذوفنونلغتنامه دهخداذوفنون . [ ف ُ ] (ع ص مرکب )بسیار فن . صاحب هنرها. صاحب فن ها. دانای به فن ها. خداوند هنرها. خداوند فندها. مقابل ذوفن : آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذی فنون هرگز بر او بکار نبرده ست هیچ فن . فرخی .ای ذونسب باصل در و ذو
مفنونلغتنامه دهخدامفنون . [ م َ ] (ع ص ) شتر فنین رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).