فنون سختلحیمکاریbrazing techniqueواژههای مصوب فرهنگستانجزئیاتی مربوط به لحیمکاری سخت که یک لحیمکار یا کاروَر سختلحیمکاری بر اجرای آن نظارت دارد
فونون آکوستیکیacoustic phononواژههای مصوب فرهنگستانکوانتوم متناظر با ارتعاشات شاخۀ آکوستیکی شبکۀ بلور
فنونلغتنامه دهخدافنون . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها. || آداب و اصول : نگار خویش را گفتم نگارانیم من در فنون عشق جاهل . منوچهری . || انواع . اقسام : ای در اصول ف
فنونلغتنامه دهخدافنون . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها. || آداب و اصول : نگار خویش را گفتم نگارانیم من در فنون عشق جاهل . منوچهری . || انواع . اقسام : ای در اصول ف
زیفنونلغتنامه دهخدازیفنون . (اِخ ) شهری است که عذرا را در آن شهر میخواستند بکشند و او گریخت وفرار کرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به زیغنون شود.
فنونلغتنامه دهخدافنون . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها. || آداب و اصول : نگار خویش را گفتم نگارانیم من در فنون عشق جاهل . منوچهری . || انواع . اقسام : ای در اصول ف
ذوفنونلغتنامه دهخداذوفنون . [ ف ُ ] (ع ص مرکب )بسیار فن . صاحب هنرها. صاحب فن ها. دانای به فن ها. خداوند هنرها. خداوند فندها. مقابل ذوفن : آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذی فنون هرگز بر او بکار نبرده ست هیچ فن . فرخی .ای ذونسب باصل در و ذو
مفنونلغتنامه دهخدامفنون . [ م َ ] (ع ص ) شتر فنین رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).