فنشخةلغتنامه دهخدافنشخة. [ ف َ ش َ خ َ ] (ع مص ) مانده گردیدن . || درنگ کردن سپس ِ ماندن در کاری . || پای از هم جدا داشتن وقت شاشیدن . || پیر و کلانسال گردیدن مرد. (منتهی الارب )
فنشخةلغتنامه دهخدافنشخة. [ ف َ ش َ خ َ ] (ع مص ) مانده گردیدن . || درنگ کردن سپس ِ ماندن در کاری . || پای از هم جدا داشتن وقت شاشیدن . || پیر و کلانسال گردیدن مرد. (منتهی الارب )
ذن بذرهلغتنامه دهخداذن بذره . [ ذُ ؟ ] (اِخ ) ذن برة پادشاه اراگن پسر الفنش الرابع از 1319 تا 1336 م . حلل السندسیة ص 324 ج 2 و رجوع به بترُه در همان کتاب و رجوع به پیر چهارم شود.
شاعریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه شاعری، فنشاعری، هنر شعر، الهام شاعرانه نگارش شعر، استقبال، انشاد، مسمطسازی نقد هنرشعر، بوطیقا مشاعره