فنرلغتنامه دهخدافنر. [ ف َ ن َ ] (از ترکی ، اِ) (از ترکی فنار) آلتی فلزی که دارای قوه ٔ ارتجاعی است : فنر ساعت . (فرهنگ فارسی معین ). آهنی قابل خمیدن و پیچ خوردن که در ساعت ، پ
فنر بوژیtruck springواژههای مصوب فرهنگستانانواع فنرهای مورد استفاده در سامانۀ تعلیق بوژی برای ایجاد نرمی لازم در حرکات قائم وسیلۀ نقلیۀ خطنورد
springsدیکشنری انگلیسی به فارسیفنر، بهار، فصل بهار، چشمه، حالت فنری، سر چشمه، جهش یا حرکت فنری، عین، جست و خیز، حالت ارتجاعی فنر، پریدن، لی لی کردن، جهش کردن، جهیدن، قابل ارتجاع بودن، حالت فن
فنر خورشیدی کلاچclutch diaphragm springواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فنر کلاچ که به شکل فنر بشقابی (bellville spring) است و دیسک کلاچ را به صفحهکلاچ میفشارد
فنر رینگ پیستونpiston ring expander, expanderواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای فنری در زیر رینگ پیستون که باعث تماس بیشتر رینگ پیستون با دیوارۀ داخلی سیلندر میشود متـ . فنر حلقۀ پیستون