فنجرلغتنامه دهخدافنجر. [ ف َ ج َ ] (ص ) شخصی را گویند که آلت مردی او بزرگ و گنده باشد. (برهان ). فنجره . رجوع به فنجره شود.
فنجریونلغتنامه دهخدافنجریون . [ ف َ ج َ ] (معرب ، اِ) فلنجیون . (فهرست مخزن الادویه ).فنجیون . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فنجیون شود.
فنجریونلغتنامه دهخدافنجریون . [ ف َ ج َ ] (معرب ، اِ) فلنجیون . (فهرست مخزن الادویه ).فنجیون . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فنجیون شود.
حشیشةالسعاللغتنامه دهخداحشیشةالسعال .[ ح َ ش َ تُس ْ س ُ ] (ع اِمرکب ) الدواء المسمی فنجریون . (داود ضریر انطاکی ). فنجریون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). فنجیون . رجل الحمار. فیخیون . بیخیون
سعالیلغتنامه دهخداسعالی . [ س ُ ] (ع اِ) گیاهی است برگ آن در تفجیر ریش غربیلک و تحلیل آن عجیب الفعل و تازه کر را دفع کند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فنجریون است . (تحفه ٔ حکیم