فنانلغتنامه دهخدافنان . [ ف َن ْ نا ] (ع اِ)گورخر که تگ و رفتار گوناگون دارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حمارالوحش . (فهرست مخزن الادویه ).
فینانلغتنامه دهخدافینان . [ ف َ ] (ع ص ) مرد دراز و نیکو موی . || شَعر فینان ؛ موی دراز و نیکو. (منتهی الارب ).
فنونلغتنامه دهخدافنون . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها. || آداب و اصول : نگار خویش را گفتم نگارانیم من در فنون عشق جاهل . منوچهری . || انواع . اقسام : ای در اصول ف
شفنانلغتنامه دهخداشفنان . [ ش َ ] (اِخ ) نام کوهی است و در شعر ذیل در ناصرخسرو آمده است : ور به مال اندر بودی هنرو فضل و خطرکوه شفنان ملکی بودی بیدار و بصیر.ناصرخسرو.
استفنانلغتنامه دهخدااستفنان . [اِ ت ِ ] (اِ) علفی است که آنرا اصرغان گویند. این کلمه با معنی آن از مجعولات شعوری است . (ج 1 ص 140).
استفنانلغتنامه دهخدااستفنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) واداشتن کسی را بگونه ها و روشها از رفتن . (از شرح قاموس ): استفن فرسه ؛ حمله علی فنون من المشی . (اقرب الموارد).
افنانلغتنامه دهخداافنان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَن ّ، بمعنی حال و گونه . || ج ِ فَنَن ، بمعنی شاخ درخت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). شاخهای درخت . (کنز از غیاث اللغات ). شاخسار. شاخه ها. (یادداشت مؤلف ).