فلیوهلغتنامه دهخدافلیوه . [ ف َ لی وَ / وِ ] (ص ) فلیو. بیفایده . بیهوده و بی نفع. (برهان ). رجوع به فلیو شود.
فلیتهلغتنامه دهخدافلیته . [ ف َ ت َ / ت ِ ] (اِ) پلیته . فتیله . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فتیله شود.
فلیجةلغتنامه دهخدافلیجة. [ ف َ ج َ ] (ع اِ) یک تخته از دامنهای خیمه و خانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فلادلغتنامه دهخدافلاد. [ ف َ ] (ص ) بیهوده و بیفایده و بی نفع و عبث باشد. (برهان ). فلاده . فلیو. هرزه . هرزه و ساقط از اعتبار، خواه کلام ، خواه شخص متکلم و غیر آن . فلاذ به ذال