فلفل الماءلغتنامه دهخدافلفل الماء. [ ف ِ ف ِ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زنجبیل الکلاب . (یادداشت مؤلف ). به یونانی او را باباری گویند. نباتی است که در آبهای ایستاده روید و طعم فلفل دهد، و
اصل الفلفللغتنامه دهخدااصل الفلفل . [ اَ لُل ْ ف ِ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) فلفلمویه است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ). بیخ مویه است و آن بیخ فلفل دراز است که بهندی پیپل نامند و آنرا پیپلامول
فلفلانلغتنامه دهخدافلفلان . [ ف ِ ف ِ ] (اِخ ) از قرای اصفهان . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ) (سمعانی ).
فلفلدیکشنری عربی به فارسیفلفل , فلفل کوبيده , فلفلي , باضربات پياپي زدن , فلفل پاشيدن , فلفل زدن به , تيرباران کردن
حب الزلملغتنامه دهخداحب الزلم . [ ح َب ْ بُزْ زُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) زقاطة. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان . حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مو
فلفلامالیلغتنامه دهخدافلفلامالی . [ ] (اِ) به سریانی دارفلفل است ، و گفته اند فلفل الماء است . (فهرست مخزن الادویه ).
سگ کشلغتنامه دهخداسگ کش . [ س َ ک ُ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که بیشتر درآبهای ایستاده روید و برگ آن ببرگ بید مانند است و ساق آن سرخ و گره دار میشود و آن را بتازی فلفل الماءو زنجبی
نارکیوالغتنامه دهخدانارکیوا. [ کی وا ] (اِ) غوزه ٔ خشخاش سیاه را گویند و به حذف الف آخر غوزه ٔ خشخاش سفید را و به عربی رمان السعال خوانند. (برهان قاطع). غوزه ٔ خشخاش سیاه . (آنندرا
مارکیوالغتنامه دهخدامارکیوا. (اِ) اسم فارسی و «نارکیوا» نیز نامند. نبات او شبیه به درخت و در کنار آبها و زمین سخت می روید و شاخه های او بسیار و تا بقدر پنج ذرع و دیرشکن و برگش کوچک