فلسلغتنامه دهخدافلس . [ ف َ ] (ع اِ) پشیز. ج ، افلس ، فلوس . (منتهی الارب ). پول سیاه . پشیز. (فرهنگ فارسی معین ) : فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزدنفی این مذهب یونان به خراسان
فُلُسگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی ترفند ، فریب ، حیله ، عشوه گری - این کلمه معمولا در کنار کلمه فند و فلس به کار میرود و در این حالت مکمل آن میشود.
فُلُسگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی ترفند ، فریب ، حیله ، عشوه گری - این کلمه معمولا در کنار کلمه فند و فلس به کار میرود و در این حالت مکمل آن میشود.
فلس یونانیلغتنامه دهخدافلس یونانی . [ ف َ س ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خرمهره . در کتب لغت یافته نشده . (غیاث ).
فلس یونیلغتنامه دهخدافلس یونی . [ ف َ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلس یونانی . رجوع به فلس یونانی شود.
فلسفیلغتنامه دهخدافلسفی . [ ف َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به فلسفه . فیلسوف . (یادداشت مؤلف ). حکیم و دانشمند، و این منسوب است به فلسفة که به معنی حکیم و دانشمند شدن است . (غیاث از